خواب ملایک
خواب دیدم که ملایک همه بیدار بدند
رو سپید و همه دلجو به شب تار بدند
دایما ذکر ملک بر لب و تسبیح وجود
همه پیمانه به کف هاتف پر بار بودند
ظاهرا ساکت و آرام خموشی در کار
با طنا گوش بدرحامل ایثار بدند
از هر آنکو بشنیدند سخن عشق و خرد
به طلب خواهی او طالب دیدار بدند
ساختار ملکوت عزلی از ید عشق
موهبی بود که یاران همه در غار بدند
ونشانی وجود و طلب و عشق و نیاز
شاهدی گشت که نیکان همه بیدار بدند
هاتفی گفت که تصویر افق سایه روز
مزدگانیست به پاکان که بدل یار بدند
این همه شاهد و ساقی که به میخانه در است
امر مطلق ز حق آورده نگون ساز بدند
نصر مشق ادب از دست خط یاران چو نوشت
خود گواه است که مستان همه هشیار بدند