قرآن و عرفان رضا نصر

قرآن و عرفان رضا نصر

تفسیر قران ، عرفان و مقالات علمی
قرآن و عرفان رضا نصر

قرآن و عرفان رضا نصر

تفسیر قران ، عرفان و مقالات علمی

پــشـــــه


پشه ای آمـدبه شـب پهلـوی مــن....... سـاکـت وخـامــوش بــودم دربــدن

چـنـد بـاری پـشه چـرخی زد مـرا............ با صــدای ویــزو ویــزش درهــوا


خــواســتـم اورا بــرانــم که چــرا


با نـــوای خــود نــمـودیــم زابــرا

ناگهان درقلـب من نـوری نشست.......... که مـیازارش نـوایش نیست پست

بـسکه خود خواهی نخوانی این نـدا..... تـو نـوایـت نـیـست بــرتـر زیـن صــدا


این هما ن پَشَّست و ذرّه در وجود


که بکرد نمرود را خشک آب رود

یضرب المثال وفوقش او بـودسـت .........برمثـالـش گمره و حقگـو بـودسـت

خود نگـویـم که چه کـن نادان کـج ..........صـبـرکـن کـاصـبــر مـفـتاح الـفـرج


صبـرکردم پـشه بـردسـتـم نشست


جابـجاشــد نـیم خیـزبالاشـو بـسـت

بـا تـامـل جـای گـاه خــود بـیـافـت........ نـیـش راتـا نـصف بـردسـتم بتافـت

آنـقـدر نـیش را بـسرعت کـرد فـرو........ که نفهمیدم و سوزش شد شـروع


گوییا نمنم به حس تـست مـینـمود


نـیـش رابا مکث در دست می فرود

بـعـد تا بیـخـش فـرو کـرد نـاگـهـان ........اشکمش دیـدم که خالی بـود زنان

با خودم گـفـتم چه کوشی میکـنـد ........تاکه یک نـم خون بـلـب نوشی کنـد


این درست است بهـریک ذرۀخـون


جان ایـن مـوجود گیری با جـنـون

این دهـان را داده اســت او از سـمــا....... نـان او بـایـــد کـه بـاشــــد در ورا

رزق یک پـشـه اگـر نــتـوان دهـم .............نــزد اربـاب مُـــُروتّ چــون رهــم


از یه قطره خون اگـر مـن نگـذرم


پــس چـگـونـه کـیش او را یاورم

کـی تــوانـم گـویـمـش رزاق فــرد........... رزق من ده روی زردم روی زرد

پس بـگفتم نـوش جـانـت پـشه ام .........نـوش جانــت تابـخوانـی ریشه ام


گرخوری خونی ز مـن کردم حلال


درس دادی بـرمــن و نـبـود مـلال

یک تـکـانـی خـورد و پـاه اراکشیـد......... نـیش را یک مـرتـبه بـیرون کشیـد

ابتدا پـایــش بـه هـــم مالــیــد او ..........بعـد دستش را کشید بـرنیش و رو


ســـوزشـی دردســـت آزارم بــداد


خـواسـتم دست درکـشم فرجام داد

چونکه چشمم مات بـود و پر شگفت........... یک دمی پلکم بـخاریـدن گرفـت

چـشـم را بـرهـم زدم یک آن و باز ...........پـشه رفـته بود نـدیـدم گـشـت راز


با خودم گفتم عجب بـود مـرحـبــا


درســهـا آمــوخـتــن ازایــن کــیــا

خودبـدانم جـسم من درخـاک زود ............لات وقـُـوتی میـشـود یا زاد و بـود

جزبه رحم و خوبی و احسان وجود ...........هـیچ می ماند از این خاک وجـود


پــس چــراازبــهـــر روزی کــلان


حرص وبـدبـختی بـرانـم من بجان

خـیــر هــرچـیـزی بـود حــد مـیـان............ ایـن زبـان زاسـتــاد مــولانا بــدان

نصـر واجب شــد تو را عـرض ادب ..........گـو که جـاویـد باشد او از لطـف رب


بارالـهـا عـاشـقـان نـــور تــو انـــد


مـثـل مــولانـا چــو مــامــور تـوانــد

رحـمتـت رابـرتـمامی شـان بـتـاب............... تک سـواران باب بابـنـد باب باب
غرق گردان روح مـولانا به نـور

نـصرراقسمت نـما چـون اوشعور
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.